ذرّه ذرّه ..
آدمها ذرّه ذرّه محو میشوند ..
آرام ... بی صدا ... و تدریجی
همان آدمهایی که هر از گاهی پیغام کوچکی برایت میفرستند ،
بی هیچ انتظار جوابی ، فقط برایِ آنکه بگویند هنوز هستند..
برای آنکه بگویند هنوز هستی و هنوز برای آنها مهم ترینی ..
همان آدم هایی که روزِ تولد تو یادشان نمی رود..
همان هایی که فراموش میکنند
که تو هر روزِ خدا آنها را فراموش کرده ای
همان هایی که برایت بهترین آرزوها را دارند و می دانند
در آرزوهای بزرگِ تو کوچکترین جایی ندارند ...
همان آدمهایی که همین گوشه کنارها هستند
برای وقتی که دل تو پر درد می شود
و چشمان تو پر اشک
که ناگهان از هیچ کجا پیدایشان میشود ،
در آغوشت میگیرند و میگذراند غمِ دنیا را رویِ شانه هایشان خالی کنی..
همانهایی که لحظه ای پس از آرامشت ،
در هیچ کجای دنیای تو گم میشوند و تو هرگز نمی بینی ،
سینه ی سنگین از غمِ دنیا را با خود به کجا می برند ...
همان آدم هایی که آنقدر در ندیدنشان غرق شده ای
که نابود شدن لحظه هایشان را و لحظه لحظه
نابود شدنشان را در کنار خودت نمیبینی..
همان هاییکه در خاموشیِ غم انگیز خود ،
از صمیمِ قلب به جایِ چشمان تو می گریند ،
روزی که بفهمی چقدر برای همه چیز دیر شده است..
نیکی فیروزکوهی
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .